قند عسل مامان و بابا برای پسر گلم آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
آریا جون شیطون من امروز صبح با ما بیدار شدی و تو راه هم مدام شیر خوردی تا مهد دو روزه که با اشتیاق نمی ری مهد شک کردم به اینکه غذاتو شاید بهت نمی دن تو مهد نمی دونم امیدوارم اشتباه باش خیلی ناراحت شدم خدایا من پشلم رو به تو سپردم خودت حواست بهش باشه همه جوره مخصوصا تو مهد که بچم کسی و نداره خداجونی آریا جونم عوضش تو یه بچه مستقلی خودت می خوای همه کاراتو انجام بدی دلم میخواد اعتماد بنفست خیلی بالا باشه شاید اگه خدا بخواد و امام رضا قسمت کنه بریم مشهد ولی از خدا میخوام که اولا که به سلامت بریم و برگزدیم و به همون خوش بگذره و تو کارم هم همه چیز اوکی باشه واسه شوشو هم همینطور بعدشم دلم نمی خواد همش حرص بخورم به دلایلی که بزرگ شدی بهت می گم اگه قراره سوهان روح باشه خودمون بریم مشهد سه تایی بهتره بعدشم خونمونو به خدا میسپاریم و ا کارمونو و هرچه که داریم خودمونم که بیشتر به خدای مهربون میسپاریم امیدوارم همه چیز عالی پیش بره خدایا به پومون برکت بده دلم نمی خواد با بی پولی برم سفر و اومدیم هم بتونیم غرض مرضا رو بدیم به امید خدا پسرم یه خورده الان تو امپاسیم ما ولی هیچ وقت تا حالا خدا تنهامون نذاشته خیلی بیتر از اون چیزی که فکرشو کنی خدا مهربونه و کمک میکنه نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
|